مات و مبهوت

وقتی همه تلاش و زحمتت برای بدست آوردن

یه آرزو جواب نمی ده

و نتیجه نمی گیری

میبنی هلت دادن تو وقت اضافه ای که تمومی نداره

و

من چقدر پرم از این وقت اضافه ها

وقت اضافه ای که زمانش از زمان خود بازی داره بیشتر می شه>>

من سپیدم

تو به صد حیله و رنگ آمده ای

 من سر جنگ ندارم

تو چرا از سرجنگ آمده ای

 من به تنگ آمدم

 از این همه بی مهری

و فریاد زدم

 تو که شمشیر کشیدی

 ز چه اینگونه به تنگ آمده ای

وقتی  دنیام خالی از مهر  عزیزان و رفیقان یا نارفیقان شد

دلتنگی روی سینه ام نشست و بغض راه گلو رو بست 

 به دنبال آرامشی گمشده گشتم

چیزی شبیه

 آغوش مادرم  در کودکی

با این حال

در اوج نامردی صدات کردم

جوابمو دادی

  باوفا

شعله زد عشق و من از نو نو شدم

پر شدم

از عشق تو مملو شدم

شوق شیدایی مرا از من گرفت

من به خود برگشتم

از تو تو شدم

آه با تو من چه رعنا میشوم 

آه از تو من چه زیبا میشوم

عطر لبخنده خدا میگیرم

و شکل آواز پری ها میشوم
 

شب قدر 

یعنی قدر  زندگیت را بدان

و یادت باشد 

که برای یک نفس 

چقدر خودت را 

به در و دیوار کوبیدی!